تلفات آخرین روز صفر
ماشینمون رو امروز صبح بابا برد که سرویس بکنه ولی دست خالی برگشت. آخه آقای مکانیک گفته بود موتورش باید تعمیر اساسی بشه. حالا مجبوریم توی خونه بمونیم. برای ناهارتون طبق خواسته تون گوشت ببعی درست کردم و حسابی خوردید. قربونت مادر که حسابی ثابت کردید بچه لر هستید و گوشت خور. بعد از ناهرا خوابیدیم و عصر از بابایی خواستم که مواظبتون باشه تا من برم کمی خرید بکنم. وقتی برگشتم امیر علی گریه می کرد. تا منو دید گریه اش بیشتر شد. فهمیدم که بله شازده تلویزیون رو از روی میزش انداخته و شکسته. حالا هم داره واسه همین گریه می کنه. خیلی عصبانی شدم ولی به خاطر لکنت زبونت کاری نمی تونستم بکنم. فقط خودم رو کنترل کردم. شب هم در حین بازی امیر علی در اتاق رو بست و انگ...